We cant stop

کبریتو گذاشتم روی یه سکو و با دستای لرزون اون یک نخ بهمنو از جیب شلوارم بیرون آوردم. گذاشتم گوشه ی لبم و کبریت کشیدم. بدجوری باد میومد. یه پک عمیق زدم و کیریتو انداختم زمین. با پا پرتش کردم اونور. دویدم سمت جایی که از در پشت بام دور باشه. جلوی باد وایسادم. دود سر سیگار تو صورتم میخورد و تلخیش اذیتم میکرد. خلاف جهتش هم پشتم به محیط بود و میترسیدم یکی بیاد. دستام میلرزید و تندی توتون بهمن ریه هامو درد می آورد. دود سیگارو تا جایی که می شد قورت میدادم و کام میگرفتم. آخرای اندامش انداختم زمین و با پایم لگد کردم و پنجه ی پایم را روش چرخاندم. 

روی زمین سفت پشت بام می دویدم و دستامو توی باد تکان میدادم. رسیدم به گوشه ی پشتی. همانجایی که آن دفعه که بهم زنگ زدی نمیدانستیم اول کداممان قطع کنیم. هر کدام منتظر دیگری بودیم. با خنده.. هیچ کداممان نمدانستیم بعد از اینکه قرار است این بلا سرمان بیاید، بعد از سیگار اینجا راه بروم و دستهایم را بالا بگیرم و تکان دهم. در باد...

پی‌نوشت: من هنوزم میبالم به اینکه اولین پک سیگارم رو با دو به هوا فرستادم؛ سناتور...

خور شید ۰ نظر ۰ لایک :)
بعد ار سالها "بلاگفایی" بودن " تصمیم گرفتم حقایقی را "بیان" کنم..

اتاق‌های زیرشیروانی، اتفاقی‌ست که برای همه نمی‌افتد..
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان