زندگی قبلی

فکر کنم اگر تناسخ وجود داشته باشد، در زندگی قبلی ام یک زن جوان عکاس هلندی بوده ام، شاید هم سوئدی یا فنلاندی، یا اسکاتلندی اصلا. خلاصه این جور کشور های سرد که همیشه ی خدا باید پالتو های خزدار سفید پوشید و موهای لخت را روی شانه ها ریخت. روزها روی اسکله می ایستادم و عکس می گرفتم. کناره های پالتویم را به هم نزدیک می کردم و قدم می زدم. مثلا یک روز رفته ام کلیسا که دعا کنم. عکس بگیرم و از خدا برای نعمت هایش تشکر کنم. روسری سر می کنم و شمع روشن میکنم. زانو می زنم و مقابل مریم باکره می نشینم. مرد جوانی را می بینم. با موهای مشکی و لبانی قلوه ای. با ریش های کوتاه که جذاب ترش می کند. مردی مجارستانی که سیگار می کشد و با یک کوله دارد کشور مرا زیر و رو می کند. چشمانش برق می زند وقتی از خودم حرف می زنم. شاید هم من فکر می کنم که برق می زند. شاید چون خوب به حرف هایم گوش میکند و در این هوای سرد باز هم دستانش گرم است. از کشورش می گوید. که زیباست. از من می گوید. که به نظرش فوق العاده ام. قدم می زنیم و من از اون عکس می گیرم. لب هایش داغ است. چشم هایش واقعا برق می زند. 

خور شید ۰ لایک :)
+ فـاطمه نـظـرى
برای پست جدیدت هرکاری میکنم نمیتونم کامنت بذارم ... میگه آدرس صفحه اشتباه است ...
بمون بیان...

اشکالی نداره عزیزم :) اره خودمم همین نظرو داشتم. مرسی از وقتی که گذاشتی ❤️

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بعد ار سالها "بلاگفایی" بودن " تصمیم گرفتم حقایقی را "بیان" کنم..

اتاق‌های زیرشیروانی، اتفاقی‌ست که برای همه نمی‌افتد..
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان