عجیباً غریبا!
یک روز. یک روز خیلی عادی شاید مثل ِ همهی روزهای کسل کنندهی دیگر میآیی و صفحه چیپ شدهی بلاگفا را چک میکنی و تمام این مدت در ذهنت کلمه هایی مثل ِ "درست است که خدمات ما به صورت رایگان ارائه میشود ولی ما در قبال آن مسئولیم." و توی پشت زمینهی ذهنت همینجوری تکرار میکنی که آره جون عمهات! درست چند دقیقه بعد از صحبت های من و تو و غصه های من بابت ِ گرسنه بودنت و خنده هایم به خاطر تمارض هایت که چجوری معده درد را بهانه گرفته بودی، صفحهی وبلاگ آلما را باز کردم ُ بعد از چند لینک به یک نتیجه رسیدم! اینکه همهی وبلاگ نویس های مشهور بلاگفایی (بلاگنده ها شاید!) دست به یک انقلاب ِ بلاگفایی گرفته اند و مثل خودت نخواسته اند سکوت کنند! همه شان بعد از یک تصمیم ِنانوشته و ناگفته، به "بیان" کوچ کرده اند.. حس آدمی را داشته ام که یک بعد از ظهر از مدرسه میآید و تمام خانه را خالی از اثاث منزل و سکنه میبیند اما اتاق خودش همانجور خاک گرفته و متروک باقی مانده. دقیقا همان حس.
نکته اخلاقی : آقا چرا یکی به ما خبر نداد آخه!